قیام مردم در 30 تیر 1331 که با رهبری آیتالله کاشانی صورت گرفت، سرفصل جدیدی در نهضت مبارزاتی ملت ایران بود که متاسفانه مصدق نتوانست از آن برای تحقق اهداف نهضت بهره برداری کند. مصدق که در 25 تیرماه سال 1331 به خاطر اختلاف در تعیین وزیر جنگ با شاه درگیر و از مقام نخست وزیری استعفا داده بود, بار دیگر با حضور مردم در صحنه در 30 تیرماه به قدرت بازگشت.
اما متاسفانه مصدق در مسیر خودکامگی و حذف رهبران اصلی نهضت چون آیت الله کاشانی پیش رفت. او در دوره یکساله کابینه دوم خود تلاش فراوانی کرد تا به بهانه ضرورت آزادی عمل در اعمال اصلاحات در کشور، اختیارات خود را در برابر مجلس شورای ملی که مرکز قانونگذاری و قدرت کشور بود، افزایش دهد، از نفوذ روحانیت بر دولت بکاهد و حتیالمقدور از آیتالله کاشانی فاصله بگیرد.
وی در این راه به هشدارهای گاه و بیگاه آیتالله کاشانی نیز که او را از ایجاد شکاف و اختلاف در جامعه برحذر میداشت بیاعتنائی کرد که مسلماً نقش اطرافیان و خطدهیهای «سیا» و «اینتلیجنت سرویس» را نمیتوان در این جدائیها نادیده گرفت.
فاصله ایجاد شده میان رهبران مذهبی و ملی کشور، سبب شد تبلیغات هواداران دو طرف علیه یکدیگر بالا بگیرد و بعضی مطبوعات وابسته به دولت جنگ روانی گستردهای را علیه آیتالله کاشانی و روحانیت به راه بیندازند، آتشی که تعمداً بیگانگان در آن میدمیدند.
فاصله زمانی قیام 30 تیر 1331 تا 28 مرداد 1332 در حقیقت مقطع شکلگیری و تعمیق اختلافات مصدق با روحانیت و طبعاً زمان فراهم آمدن مقدمات کودتا بود. در این مدت آمریکائیها فعالانه وارد عمل شدند و پس از آنکه مطمئن شدند نمیتوانند از راههای سیاسی، نفت از دست رفته ایران را بار دیگر به چنگ آورند، تصمیم به کودتا گرفتند.
انگلیسیها نیز با امریکائیها معامله کردند و قسمتی از منافع خود را به آنها واگذار نمودند. سازمان جاسوسی آمریکا ابتکار عمل را برای انجام کودتا و ساقط کردن حکومت مصدق به دست گرفت.
ابتدا در 25 مرداد کودتائی صورت گرفت که ناکام ماند و شاه به خارج از کشور فرار کرد. با این رویداد مصدق و اطرافیانش تصور کردند خطر برطرف شده است. به همین دلیل حتی به هشدارها و تذکرات بعدی شخصیتهای سیاسی بیطرف و مستقل نیز اعتنائی نکردند. تا اینکه در روز 28 مرداد کودتاگران بر پایتخت و دفتر نخست وزیری تسلط یافتند در حالی که هیچ مقاومت مردمی در برابر این حرکت صورت نپذیرفت. مصدق دستگیر و زندانی و آیت الله کاشانی برای همیشه منزوی گردید.
حضرت آیت الله خامنهای در تحلیل چگونگی شکلگیری کودتای 28 مرداد مینویسد:
«دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیتالله کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیتالله کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید.
در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضد استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدق مرتب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیتالله کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیتالله کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد.
در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرف درآورند و کودتا کنند.
یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوری محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طراحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است.»(20/8/80)
رضا موحدی-پایگاه بصیرت